کد مطلب:142035 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:235

پناهنده شدن مسلم در خانه هانی
همین كه مسلم از آمدن عبیدالله و گفته های او آگاه شد، از خانه مختار بیرون آمد و به سوی منزل هانی به عروه مرادی رفت و ندا داد.

هانی از خانه بیرون آمد ولی از دیدن مسلم ناخشنود گشت.

مسلم به او گفت: من به تو پناه آورده ام و مهمان تو گردیده ام.

هانی جواب داد: خدا رحمت كند تو را، تكلیف سختی بر گردنم گذاردی، اگر نبود اینكه به خانه من وارد شدی و به من اعتماد كردی، به راستی كه دوست داشتم از من درگذری، ولی هم اكنون كه بر من وارد شدی تكلیف بر گردنم نهادی، پس بفرما و داخل شو!

مسلم، در خانه هانی منزل گرفت و شیعیان با كمال احتیاط با وی رفت و آمد می كردند، و به دور از چشم مأموران و كارگزاران عبیدالله با او بیعت می كردند و پیوسته به یكدیگر سفارش می كردند و كه این راز را پوشیده دارند. [1] .

تا اینكه عده بیعت كنندگان به بیست و پنج هزار نفر رسید و مسلم قصد خروج نمود. ولی هانی، وی را از شتاب در این كار، برحذر داشت. [2] .


ابن زیاد یكی از غلامان خویش بنام معقل را فراخواند و به او گفت: این سه هزار درهم را بگیر و به جستجوی مسلم بن عقیل و یاران او بپرداز و با آنها دیدار كن و این مال را بدانها ببخش تا آنكه آنها تو را از خود بدانند و بدینوسیله از اخبار ایشان آگاهی یابی.

او نیز همین كار را كرد، از اینرو به مسجد آمد، و در گوشه ای نشست و به سخنان مردم گوش فراداد، تا آنكه مسلم بن عوسجه اسدی وارد شد و به نماز ایستاد و بسیار نماز گزارد، معقل پیش خود گفت: یكی از نشانه های شیعیان، این است كه خیلی نماز می گزارند و این مرد از آنان است.

گمانش درست بود، زیرا از مردم شنید كه او برای حسین (ع) بیعت می گیرد. پس صبر كرد تا وی از نماز فارغ شد. آنگاه نزد ابن عوسجه آمد و گفت: ای بنده خدا! من مردی از اهل شام هستم و غلام ذی كلاع بودم، پروردگارم نعمت دوستی اهل بیت را به من ارزانی داشت، اینك قصد دارم این سه هزار درهم را به مردی برسانم كه به كوفه آمده است تا برای پسر دختر پیامبر خدا بیعت بگیرد! و من از افرادی شنیده ام: تو بر اسرار این خاندان آگاهی، از اینرو این مال را به تو می سپارم تا مرا به جایگاه سرور خویش ببری تا با او بعیت نمایم، و اگر می خواهی پیش از آنكه به زیارت او نائل شویم از من بیعت بگیر! ابن عوسجه گفت: از دیدار تو خشنود شدم! زیرا برای نیل به آنچه كه دوست داری جدی هستی، باشد كه خداوند بوسیله تو اهل بیت پیامبرش را یاری دهد؛ ولی من دوست ندارم كه پیش از آنكه كار به پایان برسد، مردم از این امر آگاه شوند؛ از ترس این طاغوت و سطوت او!

پس، از او بیعت گرفت و پیمانهای شاید و سختی از وی ستاند كه همواره خیرخواه و راز نگه دار باشد.

معقل چند روز پی در پی با ابن عوسجه رفت و آمد كرد تا آنكه موفق شد تا به منزل


مسلم بن عقیل راه یابد. [3] .

مسلم، از او بیعت گرفت و به اباثمامه صائدی دستور داد كه مالی را كه هدیه آورده است از وی بستاند، و این اباثمامه، مسؤل تدارك اسلحه بود و فردی روشن بین و از سواركاران معروف عرب به شمار می رفت. [4] .


[1] طبري، ج 5، ص 185.

[2] مناقب، ج 3، ص 242.

[3] طبري، ج 5، ص 362 و 363، ارشاد، ص 207 و 208. اخبار الطوال 235 و 236.

[4] ارشاد، ص 208.